به زمین خوردن مادر به کناری اما ...
13 اسفند 1393 توسط حسنارودی
به زمین خوردن مادر به کناری اما…
اشک از دیده خونبار بیفتد سخت است
هر کجا بستر بیمار بیفتد سخت است
به خدا فرق ندارد که کجا ، یک مادر
کوچه یا در خم بازار بیفتد سخت است
به زمین خوردن مادر به کناری امّا
پیش چشم پسر انگار بیفتد سخت است
سینه اش شد سپر شیر خدا ، امّا حیف
کار این سینه به مسمار بیفتد سخت است
صورت حور که از برگ گلی نازک تر
گذرش چون که به دیوار بیفتد سخت است
آنکه مادر شده این واقعه را می فهمد
بعدِ شش ماه اگر بار بیفتد سخت است
خواست تا شانه کند موی سر زینب را
شانه از دست گرفتار بیفتد سخت است !
دیدنِ سوخته درب کمی سخت! ولی
دیدنِ صحنه به تکرار بیفتد سخت است …
کوچه ها اوّل غم واقعه کرببلاست …
علم از دست علمدار بیفتد سخت است.